شاعری خوش آوازه از ديار سرزمین شاعران کُوخِرد
عبدالخالق فرخزاد فرزند عثمان (1354 ـ ….) ، یکی از شاعران شیرین طبع شهر «كُوخِرد» در بخش کوخرد شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران است. نام کامل وی: ( عبدالخالق بن عثمان حاج احمد بن عثمان بن محمد حيدر بن محمد خواجه احمد ) ، وی در اشعارش بيقرار تخلص میكند.
تو اي شهر عزيز سيبه باستان تمام خاك تو سرمه ی چشمان
اگه قصد تو بكنن دشمنانُت اَبِم تیر خَلاص در چشم آنان
عبدالخالق فرخزاد (بيقرار)
زندگی
شاعر عبدالخالق فرخزاد مشهور به « بيقَرار کُوخِردی» به سال 1354 خورشیدی در روستای کوخرد ( مركز بخش كوخرد) زاده شد، دوره ابتدايي را از سال 1360 تا 1365 در دبستان جامي كوخرد گذرانده است. بيقَرار در نوروز 1386 ازدواج كرد كه حاصل آن فرزندانی با نام هاي « فروغ » ، « غزل » و «کورش» مي باشد. وى الان در دبستان جامي كوخرد مشغول انجام وظيفه مي باشد. ايشان سایتی به اسم جفتی (www.jufti.ir) دارند.
در دوره راهنمايي مجله ي نهال انقلاب در تهران اشتراك بود و براي مجله نقاشي مي فرستاد و چاپ مي شد. در سال 1370 در دانشسراي مقدماتي استاد مطهري بندرلنگه قبول شد و تا سال 1374 در دانشسرا تحصيل كرد .
شاعر عبدالخالق فرخزاد
همچنين ايشان تمام كتاب و داستان ها وبيشتر مجله هايي كه از دوره ابتدايي تا كنون خريده است،در كتاب خانه اش نگه داري مي كند.به موسيقي نيز زياد علاقه دارد و به جرات مي توان گفت كه آرشيو موسيقي اش بزرگ ترين آرشيو موسيقي شهرستان بستك مي باشد. بهترين آموزگار خود را آقاي محمد مقيمي مي داند و به ايشان عشق مي ورزد به طوري كه يكي از شعرهايش را تقديم ايشان كرده است.
« بيقَرار » كلاس چهارم دبستان بود كه يكي از آموزگاران مدرسه به اسم آقاي سليمان پيروزي هفته نامه ي «كيهان بچه ها» را با تعداد كمي در دبستان مي فروخت و ايشان يكي از خريداران هميشگي كيهان بچه ها بود.پول تو جيبي اش را براي خريد كيهان بچه ها نگه مي داشت.اون موقع قيمت كيهان بچه ها پنج تومان بود. خواندن كيهان بچه ها پاي او را به دنياي كتاب باز كرد.در آن زمان كتاب فروشي در كوخرد نبود و اگر كسي كتابي لازم داشت،نزديك ترين جايي كه كتاب فروشي وجود داشت، بستك بود كه آنجا هم تعداد كمي كتاب داشت.خوشبختانه معروف كوخردي كه همسايه ي ايشان بود،هر مرتبه كه به شيراز مراجعه مي كرد تعداد زيادي داستان مي خريد و چند تايي نيزبه ايشان مي داد و او كه عاشق كتاب و كتاب خواندن بود آن ها را با شوق و ذوق مي خواند و براي خودش نگه مي داشت.با ورود به مدرسه ي راهنماي استاد مطهري كوخرد با داستان هاي معروف و ماندگار دنيا آشنا شد.آن ها را به هر قيمتي كه بود براي خودش تهيه مي كرد و مي خواند.به خاطر علاقه ي شديدي به كتاب خواندن داشت،خواندن يك كتاب را در كمتر از دو روز به پايان مي برد.
بيشتر آثار ژول ورن از قبيل جزيره اسرار آميز،بيست هزار فرسنگ زير دريا،هشتاد روز دور دنيا… و همچنين كتاب هاي رابينسون كروزوئه،رابين هود،سه تفنگدار،بينوايان و … را در دوران راهنمايي خوانده بود.بهترين هديه اي كه در آن دوران به او دادند هشت جلد كتاب «داستان هاي خوب براي بچه هاي خوب» مرحوم مهدي آذر يزدي بود كه پسر خاله اش عبدالغفار عليرضايي به او تقديم كرد كه هنوز آن را حفظ كرده است .همان طور كه قبلا اشاره شد در آن زمان بخاطر اينكه كتاب فروشي اي وجود نداشت تا مردم كتاب مورد نظر خود را تهيه كنند،ناچارا او با عده ي كمي از هم سن و سالانش مجبور بودند كتاب هاي مور نظر خودرا از طريق پست از بعضي انتشارات مثل اعلمي و توسن تهران و شفق قم و … سفارش دهند.هنوز هم كتاب هاي م سپيد دندان ، سفرهاي گاليور،قهرمان شجاع و … كه در آن سال ها سفارش داده بود در گوشه ي كتاب خانه اش خودنمايي مي كند.او همچنين در آن زمان به جمع آوري تمبر روي آورد كه تعداد زيادي از تمبرها را ازطريق سفارش موسسه ي تمبر باقري تهران تهيه كرده است كه هنوز تمام تمبرهايش را حفظ كرده است.
به جرات مي توان گفت كه مرحوم شاعر معروف كوخردي و برادرش ابوبكر بيداد،غير مستقيم مشوقش در سرودن شعر بودند.در آن زمان معروف كوخردي هر شعري را كه مي سرود به تعداد زيادي در بستك كپي مي گرفت و بين مردم كوخرد ومنطقه پخش مي كرد.
آغاز شاعرى
« بيقَرار کُوخِردی» اولين شعرش را در آن زمان سرود.آن موقع معمولا هميشه بين كساني كه طرفدار پيروزي و طرفدار استقلال بودند دعوا و مشاجره بود و هر كس به تيم رقيبش توهين مي كرد و او اينچنين سرود:
نه مرگ بر استقلال،نه بر پيروزي آن ها هستند در تيم ملي
بازي مي كنند دوان دوان تا زنند گلي به نفع ايران
مراحلى در مسير آموزگاري بيقرار كوخردى
« بيقَرار » از سال تحصيلي 75 – 1374 به شغل آموزگاري در روستاي پركان گيشو كه در بخش روئيدر بندرخمير قرار دارد پرداخت. در آن سال بود كه با آقاي علاءالدين فرهاد داد كه روئيدري بود و در پركان گيشو بهورز بود آشنا شد.ايشان نيز شاعر بودند و شعر مي سرودند و اين استارت وشانس بزرگي براي بيقرار كوخردي بود كه به شعر و شاعري علاقه داشت. در پركان گيشو آن روستاي دور افتاده و بدون آب و برق،دفتر و قلم مونسش شدند و شعرهايي كه از مدت ها پيش در درونش نهفته بود شروع به تراوش كردند.
« بيقَرار » به مدت يك سال در پركان گيشو آموزگار بود و بعد از آن نيز به مدت چهار سال در روستاي آرابي بندرخمير به آموزگاري پرداخت كه بدترين خاطره ي خود را از آرابي،غرق شدن دانش آموزش به نام مهرداد ملايي در رودخانه مي داند كه هيچ وقت فراموش نخواهد كرد.
ز دست روزگار صد داد و بيداد گرفته كودكي با نام «مهرداد»
خزان عمر او سيزده نبود بيش كه رفت سوي پدر و مادر خويش
« بيقَرار » در سال 1379 كه به منطقه ي بستك انتقال يافت در روستاي خلوص به مدت يك سال آموزگار بود. بعد از آن به صورت ضمن خدمت در تربيت معلم شهيد بهشتي و شهيد باهنر بندعباس به ادامه تحصيل ادامه داد.
نمونهٔ اشعار
معلم
معلم اي تو شمع محفل تار معلم اي تو گل هاي چمنزار
معلم اي تو نور و روشنايي شود روشن ز تو عرش الهي
معلم مظهر عشق و صداقت معلم مظهر مهر و محبت
معلم پادشاه شهر خوبان معلم مجري احكام قرآن
معلم شغل پاكت مي ستايم كه با تو غصه از دل مي زدايم
معلم جاودان باشي هميشه بگيرم حرفه ات آخر به پيشه
تا به كي؟
اين همه دور از كنارت تا به كي؟ من بمانم در فراقت تا به كي؟
از من مهجور نمي گيري خبر ناله ي من از برايت تا به كي؟
بي تو انگاري كه من گمگشته ام حسرت لب بر لبانت تا به كي؟
رحم در قلب تو هم انگار نيست يار من دور از نگاهت تا به كي؟
دانش آموز
توهش روشنگر جاده ي ظلمت توهش نام آشناي شهر الفت
توهش همراه و هم دوش معلم توهش كه در ستيزش با جهالت
تو در سنگر علم پيكار اكردش تو ناداني و جهل ناكار اكردش
صلاحت قلمن،كتاب و دفتر تو دشمن هم ز خود بيزار اكرداش
تو با كوشش معلم شاد بگردنگ تو با سعيت موجا آباد بگردنگ
تو درست خوب اخون اي دانش آموز دلت از غصه هم آزاد بگردنگ
تو پندي از مو بشنو اي محصل هميشه عشق به تحصيل ات بيت در دل
موگه در فكر درس و مشق خوت بوش مبوش يك لحظه ي از الله تو غافل
اراز رازه توهن اي دانش آموز موي كه موگه بش تو شاد و پيروز
صراط المستقيم در پيش بگير تو تو علم و معرفت با هم بياموز
سپاس از شما
فروشگاه
حسین وفادار آلبوم محمد
فرقه سلامی اماراتی آلبوم هله یالله
فرقه غربا بحرینی عزیزوم جهرمی
جهت طراحی کاور . اکولیزر و پحش آثار خود با ما در واتساپ تماس بگیرید
سلام
تشکر از تمامی زحمتتون
در بیوگرافی بیقرار کوخردی ، یک مصراع از دوبیتی که در بالا و اول بیوگرافی آمده است از قلم افتاده است.لطفا درستش کنید.
باید به این صورت باشد :
تو اي شهر عزيز سيبه باستان تمام خاك تو سرمه ی چشمان
اگه قصد تو بكنن دشمنانُت اَبِم تیر خَلاص در چشم آنان
مصرع چهارم یعنی (اَبِم تیر خَلاص در چشم آنان) از قلم افتاده است.
لطفا اصلاح شود